شاره: نویسنده با تفکیک بین ویژگیهای عمومی و اختصاصی بیداری، به بررسی جنبش وال استریت پرداخته و در ادامه دو نکته اساسی و قابل توجه را درباره آیندهپژوهی نظام جهانی بیان کرده است.
در تغییرات سیاسی و اجتماعی، مفاهیم انقلاب، اصلاحات، کودتا، شورش و... نامآشنا هستند. در این میان مفهوم بیداری گرچه که در همهی آنها مستقر است اما تازه و نو میباشد. بیداری چیست؟ برای انسانی که خواب است ممکن است چه اتفاقاتی رخ دهد؟ به او توهین شود، اموالش دزدیده شود یا حتی جان او گرفته شود. اگر انسان بیدار باشد، از خود دفاع میکند. حال میتوانید انسانی را تصور کنید که ظاهراً بیدار باشد ولی در خواب به سر ببرد؟! اگر این دید خود را کمی وسیعتر کنیم به جای اینکه یک نفر را ببینیم، یک ملت را میبینیم. ملتی که بیدار شود، از حق خود دفاع میکند.
ویژگیهای بیداری
مقوله بیداری را باید در فطرت جستوجو کرد. زیرا این مفهوم، جهانشمول است که همهی انسانها به شرط سلامت عقل، مدافع حق خود و مقابلهکننده با ظلم هستند و با وجود محرک لازم برمیخروشند و ظلم را بر نمیتابند. ضرورت فراوان دارد درباره نظریهی بیداری و به طور مشخص بیداری اسلامی، به مثابه یک مؤلفهی تغییر اجتماعی و سیاسی کار شود. نظریهای که ابتدا از سوی امام خمینی سلام الله علیه بیان شد. در مورد بیداری میتوان دو دسته ویژگی را از یکدیگر بازشناخت.
1- ویژگیهای عمومی
2- ویژگیهای اختصاصی
ویژگیهای عمومی مؤید عدالتخواهی- ظلم ستیزی و استکبار ستیزی-، آزادی و استقلال است و ویژگیهای اختصاصی مؤید و معین نوع جهانبینی و مکتب اعتقادی ملت برپاخاسته است. با تحقق ویژگیهای اختصاصی، قطعاً ویژگیهای عمومی محقق شده است. تحولات اخیر منطقه با نوع جهانبینی توحیدی و بر پایهی مکتب و دین اسلام آغاز گشته و مستمر است. بیداری عمومی ریشه در فطرت، وجدان و عقلانیت به فراخور عام دارد که در مثال بیداری اسلامی با وجود مکتب عدالتخواه و استکبار ستیز اسلام، کامل گشته است.
بیداری وال استریت
اما در این مجال، سر به سمت آنسوی کرهی خاکی چرخانیده و شاهد قضایای جنبش بیداری 99 درصد وال استریت و جنبشهای ضد سرمایهداری خواهیم بود.
سرمایهداری در یک تعریف آکادمیک عبارت است از روحیهی سودجویی و سرمایهگذاری مستمر سودها، با توسل به راه و روش عقلانی (عقل حسابگر). در یک نظام سرمایهداری هر فرد سرمایهدار، الزاماً باید از تمام امکانات موجود برای کسب حداکثر سود استفاده کند؛ زیرا در غیر این صورت محکوم به زوال و ورشکستگی است و به طور مشخص سرمایهداری تکیه بر کنش مبتنی بر سودجویی و تحقق سود با بهرهگیری از فرصتهای تجاری و به عبارت دیگر امکانپذیری فرصتهای به ظاهر صلحآمیز بدانیم. (جلودار، 1389).
آیا واقعاً سرمایهداری چنین است؟ (اصالت سودجویی هر فرد بر اساس موقعیت به اصطلاح صلحآمیز!).
آیا واقعاً در کشورهای اروپا و آمریکایی چنین میگذرد؟ آیا تمدن غرب بر پایهی دموکراسی است؟ آیا در این دولتها واقعاً مردم حکومت میکنند یا صاحبان قدرت و پول؟ ملتها زمانی که ظلم و غصب حق خود و مال خود را ببینند، بیدار میشوند و حق خود را مطالبه میکنند. نظام سرمایهداری که بزرگترین ناقضِ عدالت و حقوق ملتها است، امروز در نهاد حاکمیت کشورها جولان بیعدالتی میدهد. دموکراسی امروز در کشورهای اروپایی و آمریکایی خندهدار است؛ آیا حق حکومت با مردم است؟ در آمریکا هر کس بخواهد برای انتخابات تأیید صلاحیت شود، باید به سرمایهدار صهیونیست و فراماسون متصل باشد و خود نیز هم صهیونیست و فراماسون باشد.
وال استریت مرکز بورس و تجارت ایالت متحدهی آمریکا، خیابانی در محلهی منهتن شهر نیویورک است. چرا نام این جنبش، 99 درصد است؟ مردم بیدار گشتهی آمریکا بر این اعتقاد هستند که صاحبان حکومت فقط یک درصدند و 99 درصد فقیر و مالباخته هستند و این جنبشِ همهی آن 99 درصد است، که بیدارشده است و مؤلفههای استکبارستیزی و عدالتخواهی را در بیداری سرلوحهی کار خود قرار داده است. جنبش «وال استریت را اشغال کن» حرکتی از سوی مردم بیدارشدهی آمریکاست که به طور مشخص، بورس آمریکا را به مثابه نمادِ سرمایهداری برای تسخیر هدف گرفته است؛ چون بر این باور است که حقوقشان تضییع شده است. تا امروز بیش از0 8 کشور آمریکایی، اروپایی، آسیایی، استرالیایی و بیش از 1000 شهر بزرگ دنیا شاهد حضور بیداری ملتها هستند. بحران اقتصادی، دولت یونان را در آستانهی سقوط قرار داده است.
علل اقتصادی بحران
علت این جریان چیست؟ ابتدا به علل اقتصادی می پردازیم.
نوع اعتراض حاضران در تجمعات ضد سرمایهداری، ارتباط مستقیم با ساختار اقتصادی و سیاسی دولتها دارد. با بروز تغییر در ساختار اقتصادی این دولتها، اصل نهاد حاکمیت آنها در معرض تحول سیاسی قرار میگیرد. این علتشناسی جدای از نظر مردم، در مورد بازشناسی خود نظام لیبرال سرمایهداری، دو بعد دارد. اول؛ این نکتهی کلان و محوری است که بیشک نظامهای اقتصادی و سیاسیای که ریشهی الحادی داشته باشد و از ساحت الهی به دور باشند؛ قطعاً روزی به پایان خط رسیده و شکست میخورند که نمونهی آن نظام کمونیستی شوروی است. زیرا مبنای آن سرمایه و سودجویی است که همین مسئله به لحاظ داشتن بعد مادی صرف نابودی آن را تضمین میکند.
دوم؛ مسئلهی موسوم به بحران اقتصادیِ نظام سرمایهداری است که در این نوشتار نمایندهی علت اقتصادی این بحران است. قصه از آنجایی آغاز میشود که سرمایه در نزد یک درصد سرمایهداران انباشت و منحصر میشود؛ کارگران، کارمندان و مردم (99 درص) قدرت خرید کافی ندارند؛ لذا طرحی برای کاهش نرخ بهره وارد دستور کار میشود. این طرح دولتی است و عدهای از اقتصاددانان بر این باور هستند که این دخالتِ دولت در بازار، باعث بروز نهایی بحران در سال 2008 است؛ که سبب نامگذاری این سال به سال بحران شدهاست. اما این جا لازم است به یک نکتهی تاریخی و اقتصادی اشاره کنیم. در دههی 30 میلادی بحران شدیدی در اقتصاد سرمایهداری و به خصوص آمریکایِ مبتنی بر تئوری بازار به وجود آمد؛ به گونهای که نرخ بیکاری به 25 درصد رسید و اقتصاد بسیاری از کشورها فلج شده بود. سوال: چرا آن زمان جنبشهای اجتماعی شکل نگرفت؟! بحران مذکور در زمانی رخ داد که طبق نظریه «آدام اسمیت»، دولت حق دخالت در بازار نداشت. پس سیاست اقتصادی سرمایهداری، نگاه خود را به سمت نظریهی «کینز» چرخانید. نظریه وی مبتنی بر اجازه دادن به دولت برای دخالت در همان دههی 30 توصیه کرد آمریکا خود را به دیگر کشورها مقروض کند، سپس در بورسِ خود، آنرا جبران کند. در آن برهه این نظریه آمریکا را نجات داد. چند دلیل می توان ذکر کرد که چرا این جنبشهای اجتماعی در آن دهه رخ نداد. یکی اینکه در دههی 30 گوشهای از این اقتصاد در اختیار خود مردم بود؛ دیگری اینکه جرقهی مناسبی مانند حرکتهای بیداری اسلامی منطقه، وجود نداشت. ولی امروزه همزمان با سقوط دیکتاتورهای منطقه، نظامِ اجتماعی آمریکا دو قطبی گشت: ملت و دولت.
اساساً در نظامهای دو قطبی، زمینهی انقلاب و اعتراض فراهم است و مردم خود را در مقابل دولتِ حامی سرمایهداران دیدند. همچنین در این سالها به اطلاعات سیاسی ملتها نیز افزوده شده است. نکتهی نهفتهی همهی این قضایا حمایت از سود صاحبان سرمایه است؛ زیرا نقدینگیای که باید در اختیار مردم باشد، به دلیل بیعدالتی در برخورداری از دستمزدِ واقعیِ کارشان، قدرت خرید را در سطح جهان کاهش داده بود و حبابی از سود را برای سرمایهداران ایجاد کرده بود که در این برهه ترکید.
این مسئله از سوی آمریکا و در جریان وامهای مسکن با نرخ پائین بهره بانکی، آغاز شد. کاهش نرخ بهره بدین معنی است که در ارائه وام بانکی به مردم، بهرهی کمی از آنان گرفته شود. البته خطا همینجاست. به قول اقتصاددانان با حباب ساپرایم به معنی کسانی که صلاحیت دریافت وام رهنی را نداشتند، روبرو شدند. اساساً در این مقوله، مردم توان اقتصادی برای وام مسکن ولو به صورت رهنی را نداشتند؛ به همین علت خانههای بسیاری در اختیار بانکها قرار گرفت و چون اکثر دریافتکنندگان وام با همین مشکل روبرو بودند و حال بانکها ماندهاند و تعداد زیادی خانهی مصادره شده، و عدم وجود نقدینگی و ورشکستگی بیمهها، بانکها و... . نکتهی جالب توجه در مورد مصادرهی خانهها این است که بانکها، آنها را به مزایده گذاشته ولی به دلیل عرضهی فراوان و تقاضای کم، قیمتها را به اجبارکاهش داده و همین کاهش قیمت موجب میشود که بانکها هیچ وقت به پول اولیهی خود، یعنی همان پولی که به مردم وام دادهاند نرسند؛ و این یعنی سقوط بانک. تعداد زیادی از مردم بیکار، فقیر و گرسنه و بیخانمان خود را در مقابل تسخیرکنندگان حقوق و خانههایشان میبینند و جرقهی لازم برای بازشناسی خود با نام 99 درصد، در مقابل یک درصد سرمایهدارِ غاصب زده میشود و جنبش «وال استریت را تسخیر کن» آغاز میگردد.
بحث ما در مورد آمریکا است؛ چگونه است که در دیگر نقاط جهان این جنبش سرایت کرده است؟ اپیدمی بودن این جریان به این علت است، که اقتصاد جهانی بسیار به هم گرهخورده است و تشکیل نهادهای پولی مانند اتحادیه اروپا، صندوق بینالمللی پول و... آنها را نسبت به هم تأثیر پذیر و تأثیرگذار کرده است که این ریشه در همان نظریهی کینز دارد. در اینجا باز هم کشورها رتبهبندی میشوند. یونان که امروز در اوج فاجعه و رکود اقتصادی البته همراه با جنبش مردمی روبهرو است، هیچگاه در گروه 8 G - هشت کشور صنعتی دنیا- جای نمیگیرد. پس در درجههای پایینتر باید با نتایج این بحران دست و پنجه نرم کند. در نظام سرمایهداری بسیار با انحصار در قدرت و ثروت و تقسیمبندی با ترتیب بالا به پائینِ رتبهی کشورها، روبهرو هستیم که عین نقض عدالت است و بعد ماهیتی لیبرال سرمایهداری حتی انسانها و نژادها و رنگها را هم رتبهبندی میکند؛ مانند جریان سیاهان و سفیدها در آمریکا و...
حرفهای تجمعکنندگان وال استریت
مردمی خسته از بیعدالتی، تبعیض و انحصار سرمایهداران که در عین صاحب حق بودن، مورد حمله و بازداشت پلیس آمریکا قرار میگیرند. آنها در ابتدا صاحبان سرمایه را مقصر میدانند و دامن خود را از آنان جدا میکنند و در مقابلِ منازل آنان تجمع میکنند. دوم؛ جنگافروزی آمریکا و متحدانش که بسیاری از منابع مالی کشور را به جای آنکه در اختیار نیازمندان و طبقات پایین جامعه بگذارند، صرف تولید اسلحه میکنند. سوم؛ وابستگی دولتها به ویژه دولت آمریکا به صهیونیستها، به گونهای که سران صهیونیست به خاطر سرمایهدار بودن به آنان خط و مشی میدهند؛ مانند «رام امانوئل» رئیس دفتر اوباما که در ارتش اسرائیل خدمت کرده و حتی مجروح شده است و از معلولیت رنج میبرد. جالب آن است که قبل از پیروزی اوباما در انتخابات، روزنامهی اسرائیلی، هاآرتص وی را رئیس دفتر اوباما معرفی کرده بودند و این در حالی بود که رسانههای آمریکایی هم خبر نداشتند. (ایزدی، 1390). این مطلب، گواه این است که صهیونیستها و فراماسونها، صاحبانِ سرمایه و البته صاحبان آمریکا هستند؛ آمریکا هر آنچه تلاش کند برای جریان صهیونیسم بینالملل است. هم چنین «دنیس راس»، رئیس مرکز پژوهش سیاستگذاری مردم یهود در تلاویو بوده و پس از پیروزی اوباما مسئول پرونده هستهای ایران شد! اینک ملت بیدارشدهی آمریکا در خیابان وال استریت مانند دیگر ملتها پرچم اسرائیل را به آتش میکشند. این خود اولا اثبات پیش بینی ولی معظم فقیه در رسیدن این موج بیداری به اروپا و به تبع کل مردم تحت سلطهی سرمایهداری است و در ثانی ایجاد موج جهانی بیداری در مقابل مصداق ظلم یعنی نظام سرمایهداری است.
بحث در باب صهیونیسم، سرمایهدارانِ غاصبِ حقوق ملتها و ملت آمریکا یا همان 99 درصد و جریان تاریخی فراماسونری بسیار مفصل است.
بعد از تبین ویژگی عمومی قیام وال استریت، دو نکته کلیدی و اساسی درباره جنبشها را مرور کنیم.
جنبش ماندگار:
نکته اول، ماندگاری جنبشهاست. همه این حرکتها نوید جهانی نو و جدید است. چه حرکتهایی که با صبغهی کاملاً مردمی و خودجوش بر خلاف میل سرمایهداران دنیا از تونس آغاز گشته و منجر به سقوط دیکتاتورهای وابسته به غرب و نظام سرمایهداری با الهامگیری از انقلاب اسلامی ایران و با هدف بازگشت به حقوق و هویت اسلامی شده است و چه حرکتهایی که در پس این موج بیدارکننده در دنیا، با آغاز جنبش سامان یافتهی «وال استریت را اشغال کن» شروع شده است. امروزه بسیاری از کارشناسان اقتصادی بر این باور هستند که سرمایهداری به پایان خط رسیده و رو به نابودی است، و اگر هم امیدی به زنده بودن آن است، به وسیلهی ابزارهای مقطعی و نامطمئن، مانند غارت و جنگ افروزی است. و الا نهادها و اجزای فکری و اقتصادی لیبرالیسم و جهانبینی سکولاریستی، در حال نابودی هستند. ماندگار بودن و قطعی بودن پیروزی این بیداری، به این علت است که هم امکان ایجاد زندگی سالم و تأمینشده در آمریکا و همچنین پاک کردن این جنبشها از تاریخ و ذهن ملت و به دست فراموشی سپردن آن ممکن نیست، حتی اگر سرکوب شوند؛ مگر با پا گذاشتن بر سهمخواهی سرمایهداران و انحصارگری آنان که اگر این مهم محقق شود، قطعاً آنان نابود میشوند و سرمایهداری سرمایهسالاران به پایان میرسد و حرکت در مسیر عدالت آغاز میشود و آرمان ساخت این دنیایی(سکولاریسم) و پایان تاریخ بودن لیبرالیسم به پایان میرسد.
سه مؤلفه در مورد ماندگاری این جنبشها مطرح است:
بعد زمان: زمان در این حرکتها بسیار مهم است؛ زیرا در مورد تغییرات اجتماعی دو نقش را ایفا میکند. یک: با گذر زمان مسائل عیان میشود و باید در قبال این جنبش صبر کرد و لحظه به لحظه ابعاد گستردهی آن را شناخت. دوم: ملتهای بیدار باید به صبر تمسک بجویند و در حرکتهای خود پایدار باشند و با تجهیز و گسترش آن تا رسیدن به نتیجه ادامه دهند.
2- بعد مکان: نقش مهم مکان در این جنبش ارتباط با نشر این حرکتها و پیامهای آن دارد. گسترش و فراگیری مکانی از کشوری به کشور دیگر تضمین کار را بیشتر میکند. افزایش مکانهای اعتراض مثلاً ارتقاء از 80 کشور به بیش از آن و تسخیر مکانهای دیگر در رسیدن به نتیجه بسیار موثرتر است.
3- بعد سطحشناسی: همهی این حرکتها در داشتن ویژگیهای عمومی بیداری قطعاً مشترکاند؛ اما از سطوح متفاوتی برخوردارند. گاهی مقابله در برابر سرمایهداری صرفاً مطالبهی حق مالی یا خوراکی باشد، و گاهی هم ممکن است در سطح مطالبهی بازگشت به فطرت مثلاً استقرار دین در نهاد حاکمیت باشد. باید ضمن سطحشناسی این حرکتها، همهی آنان را حفظ و در عین وحدتِ رویه در یک راستا دید؛ زیرا از دشمن ظالم و واحدی برخوردارند و به دلیل داشتن سطوح مختلف از ارزش کار آنان کم نکنیم و آنان را از دایرهی واحد بیداری خارج نکنیم.
جنبش جهانی بیداری اسلامی:
نکته اساسی و کلیدی دوم، مسیر این جنبشهاست. حرکتهایی مانند جنبش «وال استریت را تسخیر کن» از نوع بیداری عمومی است. از لحاظ واقعیت راهبردی که جهت کار را در مسیر حقیقی معین کند، تغذیه شده است؛ ولی به زعم شما کدام مکتب فکری توان پاسخ به فطرت تشنه و بیدار ملتها را دارد؟
با نگاه از مبدأ، یعنی خالقیت خداوند و وحدت در مکتب و راه و رسم بندگی و زندگی، پاسخ «اسلام» است، که دینِ نزد خداوند میباشد. بشر امروز تشنهی بازگشت به فطرت و جهانبینی توحیدی است، که «اسلام» تأمینکنندهی این نیاز به عنوان کاملترین، جامعترین و قطعیترین دین نزد خداوند است. پس ضروری است همانگونه که امام خامنه ای در سفر کرمانشاه بیان داشتند، نخبگان، خود را برای موقعیتی جدید برای ابلاغ پیام به جهانیان و بر ملاساختن حقیقت آماده کنند. به این صورت است که بیداری موج یکپارچهای به خود میگیرد و آن موج بیداری اسلامی باشد و بشریت پا به عرصهی حقیقت و عدالت گذارده و با نفی کافران و مستکبران در فضای فطرت الهی تنفس کنند و منتظرانی صالح برای ظهور مصلح باشند و اینگونه است که «جنبش جهانی بیداری اسلامی» شکل میپذیرد. انشاءالله.
نظرات شما عزیزان: