|
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 9:8 :: نويسنده : علی علیکرمی
![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 9:0 :: نويسنده : علی علیکرمی
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با رمضان عبدالله، دبیركل جهاد اسلامی فلسطین گفتند: «اگر دولت سوریه، به آمریكاییها قول دهد كه حمایت خود را از مقاومت اسلامی فلسطین و لبنان قطع خواهد كرد، همه مسائل تمام خواهد شد و تنها جرم سوریه حمایت از مقاومت است... موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال سوریه، حمایت از هرگونه اصلاحات به نفع مردم این كشور و مخالفت با دخالت امریكا و كشورهای دنباله رو آن، در مسائل داخلی سوریه است.» بر این اساس به همراه دكتر محمد اكرمینیا، كارشناس مسائل خاورمیانه نگاهی میاندازیم به وضعیت سوریه و تلاش نظام سلطه برای شكستن خط مقاومت: ![]() در آن جنگ رژیم صهیونیستی صحرای سینا در كشور مصر و كرانه باختری رود اردن را نیز اشغال كرد اما مصریها در قراداد ننگین «كمپدیوید» در سال 1979 در قبال پس گرفتن صحرای سینا با رژیم صهیونیسیتی صلح كردند و اردن هم سال 1994 صلح كرد و بخشهایی از خاك خود را پس گرفت. این در حالی بود كه روند مخاصمه و جنگ بین سوریه و رژیم صهیونیستی باقی ماند؛ مخصوصاً پس از صلح رژیم صهیونیستی با مصر و اردن، فشارهای بسیار زیادی بر سوریه وارد شد تا این كشور هم به روند صلح خاورمیانه بپیوندد اما این كشور هیچگاه تضمین معتبری از جانب رژیم صهیونیستی پیدا نكرد تا بتواند صلح كند. در واقع تلاش رژیم صهیونیستی این بود كه در صفوف كشورهای عربی شكاف ایجاد كند و جداگانه با هركدام به تفاهم برسد و قرارداد امضا كند كه سوریه و لبنان حاضر به این كار نشدند. كشوری با این موقیعیت خاص و ممتاز در منطقه، تنها كشوری است كه در مقابل رژیم صهیونیستی ایستاده و بازی مستقلی را خارج از وابستگی به اسرائیل و آمریكا ارائه میكند و نقش بسیار تأثیرگذاری در روند تحولات منطقه دارد. بنابراین ایجاد تشنج در چنین كشوری آرزوی دیرینه نظام سلطه است. ![]() برای درك بهتر «شبیهسازی» در سوریه باید به یك نكته توجه كرد: با وجود اینكه حركتهای انقلابی در سطح كشورهای منطقه برای اسقاط نظامهای این كشورها شكل گرفته و این را از شعارهای انقلابی مردم میتوان فهمید، اما آنچه آمریكا و رژیم صهیونیستی دنبال میكنند تلاش برای شبیهسازی حركتهای اصلاحطلبانه مردم سوریه با قیامهای انقلابی منطقه است. آنها قصد دارند تا اعتراضات داخل سوریه را شبیه قیامهای مردمی كشورهایی همچون یمن، لیبی، مصر، بحرین و تونس نشان دهند. در واقع آمریكا با این اقدام خود، اهداف معینی را دنبال میكند. این كشور در قدم اول میخواهد نشان دهد كه حركتهای منطقه به صورت یكپارچه ضد آمریكا و اسرائیل نیست؛ این در حالی است كه اساساً تمام آن چیزی كه در لایههای سیاسی آشكار و لایههای پنهانی این كشورها مطرح است، آمریكاستیزی ناشی از سرسپردگی سران این رژیمها به آمریكاست. در همین رابطه رهبر انقلاب در سخنان 14 خرداد، اسلامیبودن، مردمیبودن و ضد آمریكایی و اسرائیلی بودن را سه شاخصه اصلی انقلابهای منطقه معرفی كردند. هدف بعدی آمریكا ایجاد وضعیت متشنج در سوریه به منظور ایجاد سپر دفاعی برای رژیم صهیونیستی است. بدینصورت كه با تضعیف سوریه - كه یكی از كشورهای حامی اصلی حزبالله لبنان بوده و نیز این كشور اساساً برای نظام سیاسی لبنان بسیار مهم است- حزبالله لبنان را تضعیف و به تبع آن جریان مقاومت را كمرنگ كرده و موقعیت رژیم اشغالگر قدس را مستحكم نماید. سخنان سیدحسن نصرالله درباره دادگاه مرحوم رفیق حریری هم بیانگر این مطلب بود كه آمریكاییها به دنبال این هدف در منطقه هستند. از طرفی چهار نفر از عناصر اصلی و رهبران حزبالله متهم به دخالت در ترور رفیق حریری میشوند و از طرف دیگر سوریه را با دخالتهای خود به هم میریزند. وقتی تكههای پازل را كنار هم بگذاریم، متوجه میشویم كه تشنجات ایجاد ش ![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:54 :: نويسنده : علی علیکرمی
![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:29 :: نويسنده : علی علیکرمی
ه گزارش "پایگاه اطلاع رسانی بیداری اسلامی"، پایگاه خبری تحلیلی "کشتی سفید" قرقیزستان در مطلبی با اشاره به چرایی بسته شدن سفارت افغانستان در قرقیزستان به پشت پرده تعطیلی آن در سال 2009 میلادی اشاره کرد و از دست داشتن آمریکاییان در این اتفاق خبر داد.
کشتی سفید با اشاره به تعطیلی ناگهانی سفارت افغانستان در بیشکک در سال 2009 به بهانه عدم وجود منابع مالی کافی برای ادامه کار آن، این مسئله را دروغی بیش نخواند و پس از 2 سال علت واقعی این موضوع را علنی کرد. این پایگاه خبری در ادامه مطلب خود میافزاید، نیروهای آمریکایی از پایگاه ماناس همچنین برای جابجایی شهروندان قرقیزستان به مراکز آموزشی نظامی پاکستان و افغانستان نیز استفاده میکردند. بر اساس توافقات با یکسری از نهادهای غیر رسمی در قرقیزستان این افراد به این پایگاهها اعزام شده و پس از مدتی دوباره از طریق پایگاه ماناس به کشور بازگشته در حالیکه آموزشهای اقدامات تروریست و اعمال افراط گرایی را آموخته بودند، منتظر دستورات ماناس بوده که برای انجام اعمال خرابکارانه به استانهای شمالی افغانستان اعزام شوند. سربازان آمریکایی نیز با سو استفاده از شرایط آن زمان قرقیزستان اقدام به اعزام دختران قرقیزستانی بین 30-16سال از طریق سفارت افغانستان، جهت استفاده نامشروع سربازان آمریکایی مستقر در این کشور کردهاند. در همان حال، زمانی که سفارت افغانستان متوجه فعالیت غیر قانونی سربازان آمریکایی در بیشکک میشوند، به بهانه عدم تمکن مالی در ادامه فعالیت سفارت اقدام به بستن آن میکنند تا از رسوایی فعالیت غیر قانونی سفارت و آمریکاییان دخیل در این ماجرا جلوگیری کنند. این در حالی است که در ماه مارس سال گذشته میلادی و پس از فروکش کردن احتمال رسوایی این ماجرا، دوباره سفارت افغانستان در بیشکک راه انداز میشود. این رسوایی تازه نظامیان آمریکایی مستقر در پایگاه ماناس در حالی مطرح میشود که با انتخاب رئیس جمهور تازه قرقیزستان، و افشا رسوایی اخیر دیگر مقامات نظامی آمریکا نباید امیدی به ماندن در ماناس پس از اتمام قرارداد خود پس از 2014 را داشته باشند. ![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:28 :: نويسنده : علی علیکرمی
صحبت از بیداری اسلامی است. پدیدهای که در عرصه اندیشه و عمل، بخش عظیمی از پویش اندیشه اسلامی را به خود اختصاص داده است. این امر باعث شده است بیداری اسلامی از لحاظ عناوین که در صحنه دامن زده، مشکلاتی که ایجاد کرده، چالشهایی که فراروی آن قرار دارد یا دستاوردهایی که بدست آورده است، سؤالهای بسیاری پیرامون آن در دنیای بشری ایجاد شود. سؤال این است که آیا این بیداری توانسته است انسان را وارد دنیای جدیدی نماید که دادههای فکری و سیاسی و اقتصادی آن با گذشته فرق مینماید و در باب آزادی و عدالت مسائل اساسی او را تبلور ببخشد و در حرکت به سوی توازن، به او اصالت ببخشد؟ آیا بیداری اسلامی توانسته است که به مسأله ظلم بپردازد که در سراسر زمین پراکنده است تا اینکه از نحوه رویایی با آن سخن بگوید، مسأله بندگی را مطرح نماید و نحوه فائق آمدن بر آن را بیان نماید و به مساله جهل و راه حلهای آن و عقب ماندگی و امکانات خروج از آن بپردازد و اینکه آیا بیداری اسلامی در حد و اندازه چالشهای مطرح شده از سوی اندیشه دیگر و واقعیتهای مخالف میباشد یا نه؟ آیا بیداری اسلامی توانسته است به اهداف خود برسد یا نه؟ آیا توانسته است خود را به عنوان جایگزین وضعیت حاکم بر دنیا مطرح نماید یا نه؟
بیداری اسلامی، آغاز و شکلگیری سیمای بیداری اسلامی و ابعاد فکری آن برای روبرو شدن با این نوع سؤالات، ابتدا باید ماهیت بیداری اسلامی و میزان حضور آن را در عرصه واقعیت درک کنیم تا بتوانیم سیما و ابعاد فکری و نتایج و دستاوردهای آن را تشخیص دهیم. از این رو باید پرسید که ماهیت و میزان حضور بیداری اسلامی چیست؟ وقتی که به دنیای اسلام نگاه میکنیم میبینیم که در نوعی رکود به سر میبرد و اندیشه غرق در مسائل حاشیهای و جزئیات است که بالندگی آن را از بین میبرد. زیرا توجه آن فقط به میراث است و نه حرکت و پویایی. پرداخت اندیشه به مسائل و مشکلات ذهنی نیز غرق در ذهن گرایی است که حاصل اندیشههای جدالی میباشد. اندیشه¬هایی که اگر در جایی چشم انداز روشنی برای آن وجود دارد، در جایی دیگر گرفتار ابهام و تاریکی و ظلمت میباشد. همین امر باعث شده است که بعضیها اسلام را در چارچوب عبادات و اخلاق عمومی و احکام فردی، آن هم به دور از مسؤولیتهای سیاسی و جهادی مطرح کنند. همین طور بعضی دیگر با اینکه به فراگیری اسلام عقیده دارند، اما پویایی آن را محدود کنند و در انتظار آخر الزمان بنشینند. آن هم به این دلیل که شرایط زمانی اجازه اجرای احکام آن را نمیدهند. گروه سوم نیز بر این عقیده هستند که دوره اسلام همه جانبه گذشته است. زیرا دورانهایی که انسان طی کرده است، او را با اوضاع تازهای روبرو کرده است که اسلام درعصر شکلگیری و حرکت گذشته خود با آن روبرو نبوده است. از این رو اسلام باید از نقش خود به نفع اندیشه تازهای دست بردارد که در بردارنده مشکلات تازه انسان هستند. در این صورت به جای اینکه اسلام منبع اعتقادات و قوانین شود، صرفاً به منبعی برای اندیشهها و ارزشهای کلی انسان تبدیل میگردد. علاوه بر این، اندیشه اسلامی از غیب گریزان میشود. به این ترتیب انسان میتواند بین اندیشه اسلامی و اندیشه غربی که به واسطه ضعف و قوتهای موجود، خود را بر عرصه سیاسی تحمیل کرده است، وفاق ایجاد نماید تا این مسأله مطرح شود که اسلام با دستاوردهای تازه اندیشه انسانی و پیشرفتهای علمی همخوانی دارد و برای انسان مسلمان معاصر این مسأله به یک معیار تبدیل میشود. این گرایش نشان دهنده عدم اخلاص اینان به اسلام نیست بلکه به خاطر ذهنیت حاصل از شیفتگی در برابر تمدن غرب است و خواستشان این است که اسلام در عرصه تفسیر قرآن و جهت دادن به شریعت، از دستاوردهای جدید استفاده نماید. همزمان با شکلگیری این اندیشه تلفیقی، اندیشه انقلابی دیگری نیز شکل گرفت که هدف آن از بین بردن اندیشه عقب ماندهای بود که اسلام را از عرصه زندگی و رویارویی دور کرده بودند. در این رویارویی به خاطر یورش همه جانبه استکبار غربی مبتنی بر کفر و الحاد بر پایههای سیاسی اسلام، اسلام از عرصه حکومت و قانونگذاری بیرون شده بود تا اندیشه مسلمین از اسلام دور شده و به سوی ملی¬گرایی و قوم¬گرایی سوق یابد. به این ترتیب مسلمانان آگاه برای ایجاد یک حرکت اسلامی سیاسی برنامه ریزی کردند که سعی دارد اسلام را به عرصه عام زندگی در جنبههای اندیشه و قانونگذاری و جهاد بازگرداند. این حرکت اسلامی توانست در کشورهای اسلامی، زمینه فعالیتهای سیاسی و فکری را فراهم آورد تا این حرکت به حرکتهای گوناگونی که از نظر ذهنیت و جزئیات تشریعی و نگرش سیاسی تفاوت داشتند، تبدیل شود. ولی همه اینها نیز نتوانست جامعه اسلامی تحت سیطره استکبار را به حرکت وادارد تا اینکه بر اساس قواعد فکری و سیاسی اسلامی به آزادی و استقلال دست یابد. زیرا این حرکتها بر اندیشههای جدید غربی در عرصه سیاسی متکی بودند. به همین دلیل شاهد بروز انقلابهای قومی و ملی و مارکسیستی در جاهای گوناگون بودیم. اما جنبش اسلامی بیش از اینکه در درگیریهای سیاسی حضور داشته باشد، گرفتار درگیریهای فکری بود. در این بین اگر به بعضی از نقاط قوت نیز دست یافت، رسانههای تابع غرب سعی کردند که آن را از صحنه دور کنند و دستگاههای جاسوسی نیز کوشیدند که با دامن زدن به نابسامانی داخلی، اسباب تضعیف آن را فراهم کنند و آن را از تأثیرگذاری بیندازند. در چنین فضای متزلزلی، جنبش اسلامی دچار بعضی مشکلات و ضعفهایی مانند انقلاب زدگی و سیاست زدگی گردید و این باعث شد که از سوی دستگاههای حاکم وابسته به غرب و ذهنتیهای غربزده که قائل به جدایی دین از سیاست و جلوی دخالت اسلام در سیاست را میگرفتند یا ذهنیتهای عقب افتادهای که اسلام به دائره عبادات محدود دانسته و آن را از عرصه عمومی زندگی دور میدانستند، به محاصره در آمد.
تولد بیداری اسلامی اما انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، توانست که در تحقق هدف مرحلهای خود به صورتی گسترده با امت اسلامی وارد تعامل شود و حکومت شاهنشاهی را که نماینده استکبار آمریکایی در ایران به شمار میرفت و میخواست روح اسلامگرایی را به سود روح کفرگرایی که با دوران مجوسیگری و زردشتیگری پیوند داشت، ساقط نماید. سقوط این دولت به عنوان پایگاه قوی کفر و استکبار، توسط اسلام انقلابی برخاسته از مرجعیت دینی که از جایگاه مسؤولیت به همه زندگی نظر دارد، صدمه قوی بود که توانست زلزله ایجاد نماید و علامت سؤال بزرگی را برای همه دنیا در باره توان انقلاب آفرینی اسلام و انسان سازی و مقابله با چالش آفرینی دیگران و توان رویارویی، تحریکگری و تداوم ایجاد نماید. این انقلاب باعث شد که مسلمانان توان انقلاب آفرینی و پاسخگویی به چالشها و چالش آفرینی و دولت سازی به خاطر خودکفایی در قانونگذاری اسلام بر اساس خط اجتهاد را درک کنند. این امر اعتماد مسلمانان به توان رهبری اسلام را زنده کرد و حس سیاسی متبلور در حس اسلامی آغازیدن گرفت. مسلمانان به این فکر افتادند که انقلاب ممکن است نزدیکترین راه برای برپایی دولت اسلامی باشد و در باره فرایند اصلاحات در برابر فرایند تغییر همه جانبه که عنوان انقلاب و شورش در برابر منافع استکباری در کشورهای اسلامی را برگزیده است، به گونهای منفی صحبت کردند. به این ترتیب بیداری اسلامی متولد شد که چشم مسلمانان را از خواب بیدار کرد. از این رو نوری را دیدند که اندیشه و خیزش اسلام را فراگرفته است. همین طور مسلمانان را از غفلتی که بر خردها و دلهایشان سایه افکنده بود دور نماید و آنان را واداشت که به سوی با تمام توان به سوی مواجهه با چالشها بشتابند. توانی که به مصاف خطرها میرفت، جراحتها را به جان میخرید، دردها را تحمل میکرد و با صبر و اخلاص مشکلات جهاد را پذیرا میشدند. مسلمانان به فکر ناگواریهای جامعه اسلامی در باب آزادی و عدالت افتادند که تابع برنامه ریزیهای اندیشه غربی غیر اسلامی بود. میگفتند که ضرورت دارد بر اساس مفاهیم اسلامی حرکتهای انقلابی صورت گیرد تا اینکه انسان مسلمان، اندیشه و عمل و نظریه و اجرایش یکی شود. طوری نباشد که در عبادت مسلمان و در سیاست کافر باشد و از راه منحرف باشد. با توجه به این تلاشها، پرده از باورهای فکری و معنوی مسلمانان برداشته شد و مسلمانان نسبت به اندیشههایی که مطرح میشد، تبلیغاتی که در جوامعشان جریان داشت، بیمها و هراسهایی که دامن زده میشد و طرحهایی که برایشان طراحی میشد، هوشیار شدند تا اینکه به صورت آگاهانهای فکر کنند و همه آنها را در چارچوب اندیشههای اسلامی و احکام دینی مورد مناقشه قرار دهند و در وابستگی و موقعیت و حرکت و تداوم، از استواری برخوردار شوند. به گونهای که در اندیشه و موضعگیریشان هیچ انحراف و خللی وارد نیاید. با این روح تازه که به دور از چارچوبهای حزبی تنگ و حرکات سیاسی محدود، اسلام را به جریانی خروشان و موجی پر سر و صدا تبدیل کرد، این دوائر پراکنده در دنیای اسلام توسعه یافتند و آغازیدن گرفتند و پویش حاصل کردند. به گونهای که عموم امت اسلامی حرکت کردند و رهبران خود را مجبور کردند که به صورتی عمیقتر و گستردهتر به آنها توجه کنند. زیرا نیازهای آن خیلی گسترده از گذشته شده بود. چه بسان مردم توانستند که در موضعگیری و حرکت از رهبران خود نیز پیشتر بروند. وضعیت به گونهای شد به جای اینکه مردم به رهبران بپیوندند این رهبران بودند که به مردم ملحق شدند. انقلاب اسلامی ایران خاستگاهی برای حرکت و کارامدی و تأثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم این بیداری روی دنیای اسلام شد. خصوصاً بعد از اینکه انقلاب به دولت تبدیل شد باز هم از خط انقلاب فاصله نگرفت و در چالشهای بین آگاهی و عقب ماندگی به جایگاه مهمی را از آن خود کرد.
تعصب مانع بزرگی است کم کم اندیشههای ارتجاعی و عقب ماندگی به سوی مراکز بیداری یورش آورد و استکبار شروع به برنامه ریزی برای به کنترل در آوردن این وضعیت نمود و اندیشههای مخالف نیز کوشیدند که در برابر این تحول استثنایی جدید، زمام امور را به دست بگیرند. تحولی که توانسته بود تودههای مردم را به سوی اسلام بازگشت دهد. البته به خاطر خلأی که در نبود اسلام انقلابی ایحاد شده بود، این اندیشههای اسلامی نیز توانستند بعضیها را به دور خود جمع کنند و به سرعت به بسیاری از علامتهای سؤال حاصل از مشکلات انسان معاصر پاسخ دهند. یکی از نشانههای واپسگرایی و عقب ماندگی، اندیشههای فرقه گرایی است که به صورت تعصب آمیزی ارائه میشوند و مجال گفتگوی منطقی در باره مسائل اختلافی مذاهب در باب عقیده و شریعت را نمیدهند. بلکه سعی میکنند تا مراکز مذهبی را به صورت متحجرانهای تحریک کنند و به هیچ جدال و مناقشهای مجال ندهند و هر کسی را که بخواهد در باره مسلمات مذهبی سؤالی را مطرح نماید یا به روش قرآنی که انسان را وامی دارد که در طرح قضیه و جدال با دیگران بهترین روش را برگزیند، رفتار نماید، سنگ باران کنند. در پرتو این شرایط بود که استکبار کوشید از ذهنیت عقب مانده متحجری که به لوازم و ابزارهای گفتگو باور نداشت استفاده برده و پیرامون انقلاب اسلامی دست به ابهام زایی بزند و آن را به مذهب گرایی متهم نماید. اینکه این انقلاب، اسلامی نیست بلکه انقلابی شیعی است که سایر مسلمانان هیچ نقشی در آن و مفاهیم آن و خاستگاههای آن ندارند. زیرا تشیع گرفتار غلوهای بسیاری است که از مبانی اساسی اسلام فاصله گرفته است. استکبار از طریق بعضی از همین دوائر تنگ و محدود مذهبی اسلامی کوشید که به محدود سازی انقلاب اسلامی بپردازد و آن را به جزئیاتی مشغول سازد که روحیه انقلابی را از بین میبرد و حرکت اسلامگرایان در خط تغییر را مصادره مینماید تا اینکه آنان نتوانند به مصاف کسانی بروند که مستکبران کافر آنان را پاسداران اندیشهها و امتیازها و منافع خود قرار دادهاند و در برابر این خدمت زمینه پادشاهی و امیری و ریاست بر کشورهای اسلامی را برایشان فراهم ساختهاند. هر چند که این امر به ضرر اهداف بزرگ اسلام در زندگی باشد.
مشکلات و موانع گفتمان سیاسی و فکری اما باید توجه داشت که گفتمان سیاسی بیداری اسلامی از حیث جزئیات گوناگونی داشته و در بردارنده اندیشههای متعددی بوده است و روش خشونت آمیزی را برای خود برگزیده بود. به گونهای که خشونت به یکی از ویژگیهای خط انقلابی بیداری تبدیل گردید و روش هجومی به امری درونی و بیرونی مبدل شد و وضعیت به گونهای شد که سخن گفتن آرام و منطقی در باره قضایای گوناگون نشان دهنده شکست بود که انقلاب آن را رد میکرد. کسانی که حرکت خیزش جوشان بیداری اسلامی را زیر نظر داشتند، توانستند برای محتوای فکری آنکه از اندیشه اسلامی یکپارچه یا سطح فکری معقولی نشأت نگرفته بود، نقاط ضعف بسیاری را برشمارند. چرا که برنامه ریزی انقلابی برای یکپارچه سازی ایدههای فکری یا حفاظت از برجستگی خاص سردمداران آن صورت نگرفته بود. همین امر باعث گردید که تصویر بیداری اسلامی در ذهن کسانی که جذب موضعگیریهای انقلاب شده بودند ولی در برابر اندیشه انقلاب دچار تحیر شده بودند، متزلزل گردد. زیرا نمیدانستند که این اندیشه از کجا نشأت گرفته است؟ مبنای غیبی دارد و یا حسی و یا هر دو؟ فرایند توزیع چگونه خواهد بود؟ مبنای دیگری که در آن دیگران استثنا به شمار میآیند، کدام است؟ غیر از اینها سؤالهای دیگری نیز وجود داشت که باعث تحیر عقلی میشد. خشونت نیز مشکل کسانی بود که سیمای انقلابی بیداری اسلامی را دوست داشتند و اصل آن را رد نمیکردند. زیرا میدیدند که زندگی نیازمند آن است. در چالشها، زبان مدارا در برابر زبان خشونت رنگ میباخت. از این رو چارهای غیر از خشونت وجود نداشت. این خشونت بود که مخالفان را تضعیف میکرد و آنها را به شکست وامی داشت. از سوی دیگر جنبش اسلامی نیز به این خشونت نیاز داشت تا به دیگران نشان دهد که نباید از قدرت دیگران هراس داشته باشند. چرا که اسلام نیز قدرت مقابله با آنها را دارد. هدف این بود که مردم در فرایند انتخاب خود، با توجه به قدرتی که در دیگران میدیدند، از موضعگیریهای اسلامی دور نشوند. آنان خشونتی را که در طبیعت وجود دارد، از قبل توفانها و خروش امواج و بالا آمدن آبها و زلزله را که هستی بدانها نیاز دارند، رد نمیکنند. ولی استفاده از خشونت در همه جا و با همه مردم را به عنوان یک قاعده فراگیر رد میکنند. زیرا ممکن است که مدارا در جایی کارایی داشته باشد که خشونت چنین کارایی را نداشته باشد. همین طور بعضی از مردم دلشان جز با کلمات آرام و عاقلانه و اندیشههای منطقی و متوازن باز نمیشود. آنان در فضایی آرام و منطقی بودن اندیشه پذیرای این حرفها میشوند. آنان میافزایند که اسلام مدارا را اساس روش و حرکت برگزیده است. مگر در جایی که انسان مجبور به استفاده از خشونت شود. این حقیقت در این حدیث مأثور نیز آمده است: «مدارا بر چیزی قرار نداده شد مگر اینکه بدان وزانت بخشید و از چیزی برداشته نشد مگر اینکه آن را سبک خواست.» و «خداوند مداراگر است و مدارا را دوست دارد و چیزی را که به واسطه مدارا میدهد به واسطه خشونت نمیدهد.» اینان تأکید میدارند که انقلابی بودن به معنای بیان کلمات درشت و اتخاذ روشهای خشن نیست بلکه باید از عناصری استفاده کرد که درتغییر دادن اندیشهها و موضعگیریها سهیم باشند. باید از روشهای حکیمانهای استفاده شود که شرایط عینی زندگی و انسان را مورد بررسی قرار دهد و نتیجه بخش باشد.
بیداری اسلامی حاصل اجتهادهای گوناگون است اما کسانی که از جایگاه رهبری روند بیداری اسلامی را پیگیری میکنند، با این منطق به این انتقادات پاسخ میدهند: ما نیز موافقیم که فقدان وحدت فکری در گفتمان اسلامی مشکل دشواری برای موافقان و مخالفان اسلام به شمار میآید. زیرا باعث میشود که موافقان نتوانند در باب وابستگی اعتقادی و التزام فکری، اندیشه اسلامی را به خوبی فرابگیرند و همین طور مخالفان نیز نتوانند این حرکت جدید را فهم کنند و اندیشهها و موضعگیریهای آن را مورد مناقشه قرار دهند. گاهی موضعگیریهایی مورد نقد قرار میگیرند که موضعگیریهای حقیقی آن به شمار نمیآیند. زیرا تصویرهایی که از این حرکت تبارز یافته است به رهبران آن مربوط میشوند. اسلامگرایان به خوبی این مشکل را درک کردهاند ولی به این نکته مهم نیز اشاره میدارند که بیداری اسلامی خاستگاه محدود و مشخصی ندارد که حرکت خود را در چارچوب وحدت اندیشه حزبی دارای نشانهها و گرایشها و روشهای بروز دهد. بلکه بیداری اسلامی یک حالت عام اسلامی است که نشان دهنده اجتهادها و برداشتهای مختلفی میباشد که مجتهدان در آن اختلاف نظر دارند. به این ترتیب مقلدان و نیز شعارهایی که مردم به تبع احساسات و اندیشهها و وضعیتشان در عرصه اسلامی گسترده بدان ملتزم میشوند نیز دچار گونه گونی میشوند. علاوه بر این باید بیفزاییم که انقلاب حاصل یک اندیشه کلی بود که پس از این با جزئیات سروکار نداشت و با چالشهای حاصل از انقلاب و حوادث گوناگون روبرو نشده بود و به صورت دقیق در باره آنها اندیشه نکرده بود. زیرا داشت برای پیروزی آمادگی میگرفت و باید برای رویارویی موضعگیری میکرد و توانمندیهای مردم را منفجر مینمود و اوضاع سکون و جمود را به حرکت وامی داشت. اگر این ملاحظات را در نظر بگیریم آنگاه در این باره بعضی عذرهای انقلاب را خواهیم پذیرفت. به ویژه اینکه رهبران انقلاب به مانند هر رهبر دیگری، این توان را نداشتند که در انفجارهای انقلابی و زلزلههای خشونتبار به صورت دقیق حرفها و موضعگیریها را مورد رصد قرار دهند و به کنترل و متحد کردن آنها بپردازند. زیرا فضای پرالتهاب چنین اجازهای را نمیدهد و نمیتواند به سهولت بدان دست یابد. چرا که مسأله یکپارچگی نیازمند فرصتهای مناسب است. اما با گذشت زمان میتوان برای این معایب نیز راه حلهایی را یافت. وقتی که رهبران فرص کافی بدست آورند، میتوانند به سؤالهای موافقان و مخالفان پاسخ دهند یا اینکه هرگاه اندیشههای گوناگون مشکلاتی را ایجاد کردند، اندیشمندان میتوانند به پالایش این میراث همت گمارند. زیرا این مسائل نتیجه اختلاف در ماهیت اندیشه انقلاب در موضعگیریهای رهبران نبوده بلکه حاصل اجتهادات گوناگون و تفاوت در ایدهها و نگرشها به اوضاع عمومی اسلامی میباشد. ما انقلابی را در دنیا نمیبینیم مگر اینکه آنها نیز دچاراختلاف در اندیشه و روش هستند که مردم نیز آن را در رفتارها و اندیشههای خود نشان میدهند. زیرا مسأله تعدد یا وحدت اندیشه نیست بلکه نوع واکنش عقلی و احساسی مردم بعد از فهم از اندیشه میباشد که در حال و هوای انقلاب، امکان کنترل آن وجود ندارد. اما باید یک ملاحظه مهم را مد نظر قرار داد که ماهیت اسلام در عرصه فکری و انقلابی تفاوتهای گوناگونی را دارد. از این رو اختلاف یک حالت طبیعی به شمار میآید و در شرایط غیر عادی که انقلاب نیز یکی از آنها به شمار میآید، این اختلاف طبیعیتر به نظر میآید. نکته مهم دیگری وجود دارد و باعث کاسته شدن از اختلافات میشود این است که اسلام منابع اصیلی به مانند کتاب خدا و سنت پیامبر دارد که در صورت بروز اختلاف میتوان به آنها مراجعه کرد بر خلاف بسیاری اندیشههای دیگر که تابع افراد هستند و این افراد خاستگاههای متنوعی دارند که رسیدن به نتیجه محدود و مشخص را دشوار مینماید.
ضرورتهای خشونت بیداری و زبان خشونت اما خشونت در روش و اندیشه، ممکن است برای آن دسته از کسانی که به روشهای آرام عادت کردهاند ناگوار باشد. زیرا آنان تاب تحمل درشتی و تعدی را ندارند. این امر ممکن است روی روند انقلاب تأثیر به جای بگذارد و به خاطر همین خشونت ممکن است بعضی از مردم از انقلاب دور شوند. زیرا خشونت را با برداشتی که از اسلام دارند و آن را دین رحمت میشمارند، متناسب نمیبینند. ولی مسألهای که ممکن است به صورت یک اشکال مطرح شود، موضوع جهاد در اسلام است. چه جهاد در دوران پیامبر گرامی اسلام و چه در دورانهای معاصر. کشتارها و دردها و پیامدهای ویرانگر حاصل از جنگها چیزهایی است که مردم را تکان میدهد. شاید مشکل همه اینها این باشد که وقتی شرایط منطقی و دشوار در نظر گرفته نشود، مردم متوجه پس زمینهها و ابعاد پنهان مسأله نمیشوند و فقط صحنههای ناگوار آن را میبینند. این همان چیزی است که بیداری اسلامی در حرکت انقلابی خود با آن روبرو میباشد. چالشهایی که بیداری اسلامی در عرصههای گوناگون با آن روبرو میباشند بسیار سخت و شدید است. حتی موجودیت و هویت بیداری اسلامی با چالش مواجه میباشد. از این رو بیداری اسلامی در وضعیت غیرعادی قرار دارد. وضعیتی که تابع هیچ یک از قوانین و معیارهای شناخته شده نمیباشد. بیداری اسلامی با خطراتی از همه جانبه روبرو میباشد مانند انسانی که در میدان نبرد از هر سوی توسط دشمن احاطه شده است. در این باره نکته قابل توجهی وجود دارد و آن این است که انقلاب دارای دو هدف اساسی میباشد. هدف اول مقابله با چالشهایی است که به صورتی خشن و توان فرسا، از سوی کافران و مستکبرات ضد انقلاب دامن زده میشوند. این امر باعث میشود که انقلابیوت تحت تأثیر فشارهای روحی و روانی قرار بگیرند و احساس کنند اسلامی که در برابر عملی خود این همه روی مدارا تأکید دارد، مانعی نمیبیند به مانند دیگرانی که دست به خشونت علیه اسلام میزنند، از بالاترین درجه خشونت سیاسی و جهادی استفاده کنند. هدف دوم بسیج انسانی در مسائل مهم سیاسی است. در این مسائل نیاز است که احساسات و عواطف تحریک شوند و هیمنه مستکبران از جان مستضعفان زدوده شود و خوف و هراس از باور امت اسلامی از بین برود و در برابر ستم و ستمگران، حماسه مردم تحریک شود. این امر ایجاب مینماید که امت اسلامی در مراحل ابتدایی انقلاب خود، مورد فرهنگ سازی قرار گیرد تا اینکه احساس قدرت نماید و این احساس قدرت به موضعگیری بینجامد و این همان چیزی است که در تربیت عاطفه و تقویت احساسات باید برای آن برنامه ریزی کرد. البته وقتی که انسان از خط تعادل خارج میشود، طبیعی است که این روش نیز از دچار بعضی آسیبها و معایبی شود و عواطف نیز در هنگام موضعگیری دچار فروپاشی گردد. ولی مزایای اسلامگرایی سیاسی در توان بسیج کردن آن است که عقل و باور و احساس و حرکت را سرشار از اسباب تنش و قدرت نماید. این مزایا بسیار بیشتر از میزان معایب آن است. بهترین مثال آن نیز شعار «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر شوروی»، «مرگ بر اسرائیل» یا «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» است. امتی که میخواهد برای بیداری اسلامی انقلابی برنامه ریزی نماید باید هر زمان این شعارها را تکرار کنند. همین طور باید برای پایمال کردن نمادهای استکبار نیز رفتارعملی صورت دهد، به نحوی که مردم از روی آنها عبور کنند و پا رویشان بگذارند. بعضی از مردم ممکن است این شعار و اقدامات را افراطی بدانند و معتقد باشند که این کارها رابطه انقلاب و دولتهای بزرگ را دچار خدشه مینماید. در حالی که نمیتوان در هیچ زمینهای از آنها بینیاز بود. زیرا مراکز اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دست آنها قرار دارند و آنها میتوانند همه دنیا را تحت فشار خود قرار دهند. از این رو نمیتوان موضع منفی در قبال آنها گرفت یا با آنها قطع رابطه کرد. زیرا با این کار به جای اینکه کشورهای بزرگ در تنگنا و محاصره قرار گیرند، این دولتهای کوچک هستند که در تنگنا قرار میگیرند. لذا شعار نه شرقی و نه غربی شعاری غیر واقعی است. زیرا در بیشتر زمینهها ما به آنها نیاز داریم.
شعار سیاسی تغییری زبان قرآن است ولی کسانی که در عرصههای سیاسی اسلامی فعالیت دارند پاسخشان این است که انقلاب اسلامی شورش علیه حاکمیت نبود که وضعیت خود را بهبود ببخشد و بعد از آن فضای عمومی هم چنان تابع حرکت سیاسی دولتهای بزرگ باقی بماند بلکه عملی تغییری است. اینکه در راستای وابستگی حقیقی به خط اسلام، انسان از درون خود را تغییر دهد و به عنوان بخشی از رها شدن از شرک و بت پرستی، خود را از هیمنه معنوی و فکری مستکبران برهاند. خواست اسلام این است که انسان عقلانیت خود را از شرک به توحید تغییر دهد. آزادی درونی همان آزادی اندیشه و احساس و آزادی بیرونی همان آزادی حرکت و عمل است. از این رو اسلام حمله همه جانبهای علیه بتها صورت داد تا هیچ نوع بت پرستی حتی به صورت ظاهر نیز باقی نماند. به این ترتیب اسلام توانست علی رغم دشواریهایی که در آغاز دعوت دامنگیرش شد، انسان را به توحید ناب برساند. در آن زمان همه مشرکان در برابر اسلام ایستادند جلوی بسیاری از برنامههای آن را گرفتند و موانع بسیاری را در برابرش تراشیدند. آنچه امروز باید در جامعه اسلامی معاصر مطرح باشد، ایجاد تغییر در ذهنیت مسلمانان در قبال خضوع در برابر هیمنه استکبار کافر است. زیرا با توجه به قدرت مادی مستکبران در برابر مستضعفان، بعضی از مردم این هیمنه را قضا و قدر و غیر قابل تغییر میدانند. در حالی که در این باره باید برنامه ریزی کرد و به نقاط ضعف مستکبران در برابر مستضعفان نیز پرداخت. باید شعاری را که با سقوط هیمنه آنان در جان مردم میشود، را تکرار کرد. باید این تصور را نیز در مردم ایجاد کرد که مستکبران نیز در معرض نابودی و فروپاشی هستند و با دست زدن به بعضی اقدامات میتوان این حقیقت را مورد تأکید قرار داد. اگر این شعار اوهام سیاسی و خیالهای فکری باشد، همان واقعیتی که سیلی از شعارها را متوجه آن کردهاند همه شعارهای آنان را در هم خواهد ریخت و دور از واقعیت بودن آنان را ثابت خواهد کرد. اگر چه بعضی از مردم چنین حرفهایی را تکرار میکنند و این فکر را دامن میزنند که این موضعگیری خود به نوعی تکبر و خودبزرگ بینی تبدیل میشود که بعداً قابل از بین بردن نیست. در پاسخ باید گفت که یکی از اهداف اسلام آزاد کردن انسان از درون است. یعنی با تکانی معنوی و روحی او را به منبع قدرت پیوند دهد و قدرت نمایان الهی در هستی را به او نشان دهد. در این صورت از میزان تأثیر خداوندگاران [دروغینی] که بر قدرتهای مادی جاری در عالم حس، سیطره دارند کاسته خواهد شد. این خدایگانان تلاش میکنند که پایههای قدرت خود را بر روح و روان مردم تثبیت کنند تا هر گونه حرکت و فعالیت مخالف آنان را سست گردانند. این امر نیازمند مقابله قدرتمندانهای است که خوف و ترس از اینان از روح و جان انسان مسلمان زدوده شود تا اینکه هماهنگ با خط اسلامی خود، آزادانه تصمیم بگیرند. همان خطی که اراده الهی بر آن قرار گرفته است تا انسان مسلمان در آن حرکت نماید و به رضوان او نائل آید. روش قرآن نیز همین است. قرآن ضعف مستکبران را به نمایش میگذارد و عظمت الهی را که برتر از قدرت بندگان او میباشد و بر همه چیزی سیطره و هیمنه دارد و از همه بینیاز است و همه به او نیازمندند، مورد تأکید قرار میدهد. تأکید قرار بر این است که خداوند با پرهیزگاران و نیکوکاران است: «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ» (اعراف/۱۹۴) و آنان «لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (حج/۷۳). غیر از اینها موارد دیگری نیز وجود دارد که از عظمت مطلق الهی سخن میگوید. در ادامه از موضعگیریهای عملی قدرت معنوی پیامبران سخن گفته میشود که تن دادن به خوف و هراس از مستکبران را نفی میکردند. خداوند متعال در باره موضع پیامبر اسلام در شب هجرت چنین میفرماید: «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا» (توبه/۴۰). در جایی دیگر خداوند در باره مؤمنانی سخن میگوید که تبلیغات مخالف سعی داشتند اراده روانی آنان را در هم بشکنند و و قدرت مسلط بر وضعیت عمومی را به آنان خاطر نشان کنند: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ* فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ*إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آل عمران/۱۷۳-۱۷۵). میبینیم که قرآن کریم این مسأله در زمینه عملی به عنوان تجربهای زنده و کارامد نیز به تصویر میکشد. تجربه زندهای که بر اساس اراده قوی برخاسته از ایمان، رویکرد به سوی خداوند، ثبات در موضعگیری، پرهیز از تزلزل و تن ندادن به ترسها و هراسها، پیامدهای مثبتی را به دست دهد. این امر باعث که پیامبر و مؤمنان از قدرت درونی خود استفاده کنند و به جایگاه پیشرفتهای از قدرت در زندگی تبدیل شوند و با این کار از کرامت الهی برخوردار شوند و به رضایت او دست یابند و از الطاف او قدرت بگیرند. این خط الهام بخش از مؤمنان میخواهد که از تجربیات کسانی که سابقه در ایمان داشتند و در عرصههای درگیری از حضوری فعال برخوردار بودند، درس بگیرند و با استفاده از این درس، به معنویتی که قدرت عملی را در پی دارد، بیندیشند. مجله المنطلق، شماره ۵۴، شوال ۱۴۰۹هـ برابر با ژوئن ۱۹۸۹م ![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:26 :: نويسنده : علی علیکرمی
با آنکه تا قبل از انقلاب ایران، مسلمانان در گوشه و کنار جهان، مسلمان بودن خود را از روی شرم پنهان میکردند، امروزه نه تنها مسلمانان احساس عزت میکنند، بلکه با گسترش بیداری اسلامی، حکومتهای دیکتاتوری و مورد حمایت امریکا ـ مثل اردن، بحرین، الجزایر، قطر، کویت، مصر، امارات، عربستان و... ـ در مقابله با موج اسلامگرایی با معضلاتی مواجه شدهاند. بیتردید، انقلاب اسلامی مهمترین تأثیر را در این رشد داشته است و امروزه، حضور فعال بیش از 195 گروه و جنبش اسلامگرا در کشورهای عربی، نشانی از گسترش این موج دارد؛ گروههایی که همة آنها غیرمستقیم از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفتهاند و بعضی از آنها هم مستقیم از ایران حمایت و پیروی میکنند.
هرچند اینجا فقط فهرست مختصری از این گروههای سازماندهی شدة حامی ایران را آوردم، ولی هیچ کس نمیتواند منکر تأثیر عمیق انقلاب ما بر تودة مردم مسلمان شود. بعضی از گروهها نیز ظاهراً، رابطهای با ایران ندارند ـ مثل «حرکت الاسلامیه» در خود اسرائیل که گروهی نه چندان کوچک است شامل اعراب اسرائیلی گرایش پیدا کرده به اسلام و رئیس آنها عبدالله نمر درویش است ـ ولی کسی نمیتواند تأثیر انقلاب ما را بر گسترش جنبشهای اسلامی در منطقه انکار کند.
نکته: این فهرست فقط اسامی بعضی از این گروههای داخل کشورهای عربی، ترکیه و پاکستان را شامل میشود وگرنه، گروههای اسلامگرای جهان اسلام بیش از ۲۶۰ حزب و گروه است.
1. گروههای لبنانی به علت کثرت و نیز شهرت این گروهها فقط به ذکر اسامی آنها بسنده میکنیم: جنبش امل لبنان: که پایهگذار آن امام موسی صدر بود؛ حزب الله لبنان که شامل حزبهای کوچکتری است مثل حزب الدعوه لبنان؛ جبهة اسلامی؛ مجمع روحانیون اسلامی: سنی و شیعه؛ مقاومت اسلامی؛ گروه مجموعات الحسین؛ جبهة جهاد؛ گروه توحید؛ جبهة آزادیبخش لبنان؛ جبهة مستضعفین فی الارض.
2. جنبش توحید اسلامی لبنان(سنی) بهرغم اعتقادات سنی، این جنبش به دفعات از امام خمینی و جمهوری اسلامی ایران حمایت کرده است.
۳. گروههای فلسطینی حماس و جهاد اسلامی.
۴. مجلس اعلای عراق این گروه در حقیقت ائتلاف تمام گروههای شیعة عراق است رهبر فعلی آن سید عبدالعزیز حکیم است و در حقیقت، حزب حاکم عراق محسوب میشود. قابل ذکر است که عبدالعزیز حکیم به علت پیروی سرسخت از حضرت آیتالله خامنهای تا قبل از این، دومین مهرة نیرومند جمهوری اسلامی ایران در منطقه محسوب میشد (بعد از حسن نصرالله) ولی بعد از به قدرت رسیدن در حکومت عراق، به نظر می رسد که مرد اول آیتالله خامنهای در خاور میانه است.
۵. حزب الدعوه عراق
مؤسس آن سید محمدباقر صدر بود که بعد از انقلاب اسلامی، به اطاعت از ولایت فقیه و امام خمینی تصریح کرد و بلافاصله صدام او را به شهادت رسانید. نخستوزیر فعلی عراق (نوری مالکی) از اعضای این حزب است.
۶. حزب الدعوه خلیج گروهی از شیعیان حوزة خلیج فارس که با ایران ارتباط دارند.
۷. جبهة انقلاب اسلامی شبه جزیره (عربستان)
به رهبری سعید صفار که مدتی در خارج از عربستان تبعید بود، ولی امروزه با کم کردن حرکات تند مذهبی و نظامی به فعالیتهای سیاسی مثل شرکت در انتخابات روی آورده است. این گروه در ایران رفت و آمد زیادی دارد.
۸. حزبالله حجاز سنیهای عربستان که تحت تأثیر جمهوری اسلامی ایران هستند.
۹. حزب آزادیبخش شبه جزیره (عربستان) شامل شیعیان عربستان که فعالیتهای زیرزمینی در شرق عربستان دارند. این منطقه شیعهنشین است و چاههای نفت عربستان نیز در همین منطقه قرار دارد. این گروه نیز در ایران و عراق رفت و آمد زیادی دارند.
۱۰. جبهة اسلامی قومی سودان گروهی سنیمذهب منشعب از اخوان المسلمین به رهبری دکتر حسن ترابی، روشنفکر مشهور عرب، که با ایران روابط بسیار نزدیکی دارد و در سال1989 در سودان به قدرت رسید.
11. حزب نهضت تونس همان جنبش گرایش اسلامی تونس است که سالها قبل، از هر فعالیتی ممنوع شده بود، ولی بعد از انقلاب ایران، دوباره جواز فعالیت گرفت. این گروه معتقد به اجرای دستورات دینی در ادارة کشور است. در حالی که این حزب هر گونه اقدام نظامی را محکوم میکرد، ولی به علت نفوذ رو به رشد این گروه در سال1987 رئیس و 90 نفر از اعضای اصلی آن به اتهامهای کودتا یا جاسوسی برای ایران و ... دستگیر و زندانی شدند. این گروه امروزه شورای رهبری 20 نفره دارد که اغلب آنان دانشجویان متدین و روشنفکر هستند.
12. جبهة اسلامی برای آزادی بحرین(شیعه) اینان خود را پیرو امام خمینی میدانند. در سال 1361، بسیاری از اعضای آن به اتهام قصد کودتا دستگیر و زندانی شدند، ولی به تازگی فعالیتهای خود را از سر گرفتهاند. ( با توجه به اکثریت شیعه در بحرین، این کشور به مرکز جنبشهای حامی ایران در حوزة خلیج فارس تبدیل شده است.)
۱۳. گروه عدل و احسان مراکش به رهبری عبدالسلام یاسین که به علت حمایت بسیار زیاد از جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی در نشریة این گروه، رهبر این گروه دستگیر و زندانی شد.
14. جنبش مجاهدان مراکش
۱۵. دارالتوحید کویت جنبشی قدیمی و فعال شامل گروهی از روشنفکران کویت که کاملاً حامی سیاست جمهوری اسلامی ایران هستند.
1۶. جنبش آزادیبخش کویت گروهی به رهبری آیتالله عباس مهری، تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران که با ایران و لبنان در تماس هستند.
۱۷. حزب الدعوه کویت بعد از یک بمبگذاری در سال 1983، بسیاری از اعضای آن دستگیر شدند و تحت فشار دولت کویت هستند.
18. جبهة نجات اسلامی الجزایر گروهی بسیار بانفوذ در بین مردم، که کاملاً حامی جمهوری اسلامی ایران است. در سال 1991، این گروه اجازة شرکت در انتخابات پارلمان را پیدا کرد که با پیروزی قاطع، نزدیک 70 درصد کرسیهای مجلس را به دست آورد. عباس مدنی رهبر این حزب تصریح کرد که میخواهیم حکومتی اسلامی شبیه به حکومت خمینی در ایران تشکیل دهیم. بعد از این اظهارات، که بیشتر شبیه یک عملیات انتحاری بود، بلافاصله ارتش الجزایر با حمایت همه جانبة امریکا و اروپا کودتا کرد و عباس مدنی و دیگر اعضای این حزب را زندانی کردند.
19. حزبالله الجزایر گروهی مخفی شامل شیعیان الجزایر که افرادی کم، ولی بسیار فعال دارد که در ایران نیز رفت و آمد زیادی دارند.
20. جنبش اسلامی الجزایر
21. جنبش مجاهدان مراکش رهبر آن عبدالعزیز نعمانی است که با ایران هم رابطه نزدیکی داشت و در سال 1985 در فرانسه ربوده شد.
22. جنبش آزادیبخش در قطر جنبشی شیعی و فعال ولی کاملا مخفی، به رهبری مهدی صادق لواسانی که باتوجه به وهابی بودن قطر و نیز اقلیت 20 درصدی شیعه در این کشور، این جنبش بسیار مهم است؛ ضمن اینکه این گروه به ایران هم رفت و آمد و در آن فعالیت دارند.
23. جنبش توحید اردن گروهی فلسطینی ساکن اردن که به شدت از جمهوری اسلامی ایران حمایت میکنند و مخالف سرسخت پادشاه اردن و سیاستهای امریکایی هستند. این گروه هم اکنون در اسرائیل و امریکا نیز فعالیت مخفیانه دارند.
24. سازمان آزادیبخش اسلامی مصر این سازمان از انشعابات اخوانالمسلمین و ضد رژیم مصر است که در آستانة انقلاب اسلامی ایران، 400 نفر از اعضای آن دستگیر و به شدت سرکوب شدند. ولی اکنون، این جنبش کاملاً زیرزمینی است و بیشتر در دانشگاهها مشغول فعالیت است.
25. جماعت الاسلامی مصر (سنی)
26. سازمان جهاد مصر(سنی)
27. نهضت اجرای فقه جعفری پاکستان گروهی سیاسی ـ مذهبی که حامی جمهوری اسلامی ایران است.
28. حزب اسلامگرای رفاه ترکیه بزرگترین حزب ترکیه که نفوذ بسیاری در بین مردم ترکیه دارد و طی سالهای اخیر، بارها به قدرت رسیده است و به دلیل فشارهای ارتش لاییک، افراد و مسولان این حزب دائماً محاکمه و به جرم رعایت نکردن قانون جدایی دین از سیاست به زندان یا برکناری از مناصب دولتی محکوم شدهاند. نجمالدین اربکان، رئیس این حزب، روابط بسیار صمیمی با جمهوری اسلامی ایران دارد.
![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:14 :: نويسنده : علی علیکرمی
دو هفته پيش رهبر انقلاب در جمع اعضاي دفتر رهبري، در سخناني نكات بسيار مهمي را در مورد وقايع اخير و نحوه برخورد نخبگان با اين حوادث مطرح كردند.به گزارش خبرنگار «تابناك»، آيت الله خامنه اي در اين سخنان كه پنجم مرداد ماه ايراد شده، بصيرت را اصلي ترين نياز امروز جامعه عنوان كرده و فرمودند: «اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد؛ بلاهايي كه بر ملت ها وارد مي شود، در بسياري از موارد بر اثر بي بصيرتي است.» ايشان با اشاره به وقايع صدر اسلام در دوران حكومت حضرت رسول (ص) و سختي هاي دوران اميرالمومنين (ع) در ادامه تاكيد كردند: «يكي از كارهاي مهم نخبگان و خواص، تبيين است؛ حقايق را بدون تعصب و بدون حاكميت تعلقات جناحي و گروهي روشن كنند؛ اينها مضر است. جناح و اينها را بايد كنار گذاشت، بايد حقيقت را فهميد.» بنا بر اين گزارش، رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به نقش مهم نخبگان و خواص در تبيين حقيقت يادآور شدند: «نقش نخبگان و خواص هم اين است كه اين بصيرت را نه فقط در خودشان، بلكه در ديگران هم به وجود بياورند. آدم گاهي مي بيند كه متاسفانه بعضي از نخبگان خودشان هم دچار بي بصيرتي اند؛گاهي اصلاملتفت نيستند. يك حرفي يك هو به نفع دشمن مي گويند؛ به نفع جبهه اي كه همتش نابودي بناي جمهوري اسلامي است.» ايشان در پايان ضمن اشاره به سيره امام حسين(ع) در هنگام شروع و ادامه نهضت حسيني خطاب به جوانان فرمودند: «اين بي بصيرتي را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تامل، با گفتگو با انسانهاي مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوي تقليدي از بين ببريد. كساني هستند كه مي توانند با استدلال، آدم را قانع كنند؛ ذهن انسان را قانع كنند.» ![]()
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:13 :: نويسنده : علی علیکرمی
بصیرت یا بینش، نوعی دید درونی است که با دید چشم ظاهری، متفاوت است و اصلاً با چشم یا اندام های ظاهری بدن، قابل دریافت نیست. بصیرت، قوّه و نیرویی قلبی است که به مدد نور الهی، پدید آمده، حقیقت و باطن امور را - چنان که هست - در می یابد. با دید بصیرت، انسان، درست را از نادرست و حق را از باطل، به آسانی تشخیص می دهد. اهل بصیرت با امداد نیروی قدسی که به آنها عطا شده، می شنوند؛ می اندیشند؛ نگاه می کنند؛ می بینند و از عبرت ها، بهره می گیرند و آن گاه راه های روشنی را می پیمایند و بدین ترتیب، از افتادن در پرتگاه ها و لغزش گاه ها در امان می مانند.1 در واقع، بصیرت و بینش، نوری درونی است که شخص با آن نور، در میان مردم، زندگی می کند؛ چنان که قرآن کریم فرموده است: «وجَعَلنا لَهُ نُوراً یمشِی بِهِ فِی النّاسِ».2 انسان به سیر بصیرت، راه را از بی راهه و حقیقت را از امر غیرحقیقی، باز می شناسد و نیز درگرفتن اطلاعات و داده ها، درست گزینی می کند و نیز در ارائة نظر و رأی، درست گویی می کند و به فرمودة امام علی علیه السلام، آن که بصیرت و بینش نداشته باشد، رأی او، نادرست و بی ارزش است.3 بصیرت، نوعی به کارگیری عقل در مسیر هدایت انسان و استفاده از روشن گری آن است. قرآن کریم با ترغیب به بینا کردن دل ها با نور عقل، آنهایی را که از این نیرو استفاده نمی کنند، کوران واقعی معرفی می کند. خداوند می فرماید: آیا در زمین سیر نمی کنند؛ تا صاحب دل هایی گردند که بدان تعقل کنند و گوش هایی که بدان بشنوند؟ پس همانا چشم ها کور نمی شوند؛ بلکه دل هایی که در سینه ها جای دارند، کور می شوند.4 چه بی فایده است دیدة سر، هنگامی که دیدة دل، نابینا باشد. امام علی علیه السلام در این باره فرموده است: «هرگاه دیدة بصیرت، کور باشد، نگاه چشم، سودی ندهد».5 آن کس که دیدة بصیرت دارد، نگاه هایش به سوی خوبی ها کشانده شده، از بدی ها دور داشته می شود. دارندة بصیرت و بینش درونی، پیش از آن که در پی عیب های دیگران باشد، عیب های خود را می جوید و می بیند و از گناهان و خطاهای خود، دست می شوید. او می داند که دیدة کور داشتن، بهتر از دل کور داشتن است، بنابراین، دیده بر نارواها بسته، گوش را از شنیدنی های ناروا و پا را از رفتن به جایگاه های ناپسند و دست را از انجام کارهای ناشایسته و دل را از خطور گناه و اندیشه را از هر چه غیر خداست، پاک می کند. کسانی که با دیدة بصیرت به عالم و عالمیان می نگرند، از هر عاملی که موجب نابینایی دیدة بصیرت و کوری آن می گردد، پرهیز می کنند. اینان از غفلت ها و عوامل ایجاد غفلت، دوری می ورزند؛ زیرا امام علیعلیه السلام فرموده است: «دوام یافتن غفلت، موجب کوری بصیرت می گردد».6 کسی که بصیرت الهی نصیبش شده است، محبت دنیا را از دلش خارج می سازد. امام علیعلیه السلام فرموده است: «به خاطر دنیادوستی، قلب ها از نور بصیرت، کور گشته اند» ![]() ![]() |